سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بترسید بترسید که خدا چنان پرده بر بنده گستریده که گویى او را آمرزیده . [نهج البلاغه]

سایه روشن

 
 
نمک خوردن و نمکدان شکستن روا نیست(چهارشنبه 86 آبان 16 ساعت 10:37 صبح )

حکایتی است بسی آشنا نه از ایام دور بلکه چند برگی قبل‌تر در کتاب تاریخ، کافی است سری برگردانی، خواهی دید جوانانی راست قامت، چو کوه استوار با هزار و یک آمال و آرزو سوار بر مرکب‌های مکانیکی، برشتافتند بر آن متجاوز جانی.

دست روزگار بود و همان قاعده همیشگی، کارش گلچین بود و از میان آن همه عاشق،‌عده‌ای را از مِی کوثر سیراب کرد و به عده‌ای جرعه‌ای خوراند و حالا آن پیروزمندان راست قامت مجروح و خسته و جرعه‌ای نوشیده از آن مِی در میان ما هستند و در همه چیز شریک با ما؛

بی ادعا می‌آیند و می‌‌روند و از روزگار نفسی را برای مدتی محدود، به اجاره گرفته‌اند و از آن که بهترین فرصت‌های زندگی‌شان را برای دفاع از عرض و ناموس و میهن از دست داده‌اند و هزار و یک گونه درد را به جان خریده‌اند پشیمان نیستند.

  

نمک خوردن و نمکدان شکستن روا نیست

 

اما حکایت من، حکایت راست قامتانِ ایثارگرِ درد کشیده نیست، حکایت من، حکایت نمکدان خوردن و نمکدان شکستن است؛ حکایت من، حکایت چشمان بینایِ نابیناست؛ حکایت من، حکایت درد بی زخم است؛ حکایت من، حکایت جبهه و جنگ ندیده‌های دلسوز انقلاب است؛ حکایت من،... بی خیال حکایت، بیچاره جانبازان جنگ، جلوی چشمانمان می‌سوزند و سرگرم تعریف حکایتم. کاش مردک‌های چشمانمان آنقدر وسعت داشت تا وسعت ایثار و گذشت محبوبان گیر افتاده در لای برگ‌های کتاب تاریخ را درک کند.

 عزت زیاد

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?