تا به حال شده همین طور که توی مشکلات گیر کردید و در حال غرق شدن هستین به این فکر کنید که هر چی بدبختیه از بابا آدم و نه نه حوا به ما رسیده و اونا رو مسبب اصلی بدبختی خود بدونید و بگید اکه شانس ما رو، حالا اون دوتا بیکاربودند از اون میوه ممنوعه خوردن، نوش جونشون ولی چرا دیگه ما رو بدبخت کردن، واله اگه تو بهشت بودیم که این همه بدبختی نداشتیم، دیگه کجا حرف از چک و سفته و کلانتری و ماشین آخرین سیستُم بود.
نمی دانم شما هم به مطالب که دربالا گفتم اعتقاد دارید یا نه؟اما به نظر من این یک نظریه کاملا احساسی و از روی کم خردی است،چرا که خداوند با آوردن انسان به این عرصه خاکی باعث شد انسان از باغ محصور بهشت به بیرون آید و خود را در یک پهنه بی حصار آزاد ببیند و به سوی تکامل گام بر دارد و راههای رسیدن به خالق مخلوقات را یکی پس از دیگری طی کند و به بینش الهی برسد .اما آدمیزاد به جای رسیدن به این بینش به سان کرم ابریشم به دور خود تار تنید اما با یک تفاوت که کرم ابریشم به دور خود تار ابریشم میتند تا با در ریاضت قرار دادن خود راه پرواز کردن را بیاموزد ولی انسان که توانایی پرواز را دارد به دور خود تاری از جنس زنجیرهای رنگارنگ و پر زرق و برق که با الماس آزین بندی شده اند می تند و پای خود را در این کره خاکی بند می کند و با این کره پیوند زناشویی برقرار می کند.
نباید فراموش کنیم که شیطان دشمن قسم خورده انسان از هیچ کوششی برای بی تفاوت ساختن انسان نسبت به دنیای اخروی دریغ نمی ورزد و از آنجا که یکی از خصلت های اساسی انسان حس رفاه طلبی اوست، شیطان از این راه با ابزارهای خود چون مال و منال و چیزهای دوست داشتنی به درون آدمی نفوذ می کند و آدمی را نسبت به جهان ابدی و آخرت بی تفاوت می کند.
انسان از بهشت رانده نشد،گندم ضمانت نامه آزادی انسان بود میوه ای که شاید به ظاهر ممنوع بود اما در واقع برای انسان دروازه ای بود برای رسیدن به هویت واقعی خود،هویتی که تنها در سایه امتحان و آزمایش به دست می آید و عیار آن مشخص می گردد.
حال با این فرصت آزادی و پروازی که به ما دست داده است بیایید پرواز را تجربه کنیم........
با ارایه نظر خوشحالم کنید
ماه مبارک هم آومد و به نیمه رسید. یه دل غافل یادته چقدر واسه اومدنش بی تابی می کردی و توی فکر جبران سال قبل بودی، می دونم یادته و هنوز از یاد مبارکت خروج نکرده
ولی خودمونیم این تجملات هم حسابی حال و هوای ماه رمضان رو کیشمیش و قمر توی اقرب کرده، ها! منظورم رو که گرفتی، آره، هیچ وقت یادم نمی ره وقتی بچه بودیم هر روز خونه یکی افطاری دعوت بودیم و آرزو می کردیم کاشکی یه روزم با مامان و بابا و خواهر و برادر سر سفره بشینیم، یه جمع خونوادگی. اما امروز که نگاه می کنه می بینی انقدر مردم این افطاری ها را بهش زرق و برق می دن و چند نوع چند نوعش می کنن که مهمون حبیب خدا هنوز افطاری از گلوش پایین نرفته فکر بدبختی های جواب افطاری پس دادنه، فکرش رو بکن و خودت کلات رو قاضی کن، کی دیگه می تونه با اون افکار تجمل گرایانه و کم نیاوردن و دهن مردم رو بستن و گوشت کیلویی 1700 یا 1800 تومان مهمونی بده، واله با این گرونی سفره کریمان جمع شد چه برسه به ضعیفان.
نمی دونم توی کجای دین مبین اسلام سفارش شده ایها الناس روزه دار! اگر خواستی افطاری بدی و ثواب ببری و خدا و خلق خدا ازت رازی باشن کمتر از چند نوع قضا و چند نوع دسر و از این جور چیزها سر سفره افطار نیاری، خدا قهرش گرفته، ما که بندشیم ببین کجاییم.
یه جورایی دلم داره واسه نسل بعدی ها می سوزه، طفلکیا، فکر می کنم دیگه باید سراغ سفره های افطار فک و فامیلی رو از کتاب تاریخ یا موزه تاریخ ایران باستان بگیرن.
اما به خدا این دورهمنشینی ها حیف بود (فاتحهههههه، خدا بیامرزدش) که خودمون با دستهای خودمون کردیمش زیر خاک، به جون شما نباشه به جون اونایی که جون و خون مردم رو توی شیشه می کنن حیفه، واله حیفه.
خلاصه مخلص کلام، ما که بار گران بودیم و رفتیم، ولی بد نیست یه نگاهی به ساده زیستی های الگوهای دینمون کنیم، از اینجا به بعد زبونو عقلم قاصرِ