آخرین پستی که گذاشتم مصاحبه ای بود با سرکار علیه، پری دریایی (البته از بازتاب سرقت کرده بودم)، که بدبختانه بعد از چند روز آقا پرویز شوهر پری دریایی منو از هر سوراخ و سمبه ای که بود پیدا کرد و می خواست به خاطر مصاحبه با ناموسش حسابی حالم جا بیاره، حدس ردم به خاطر حسودیه که می خواد منو بزنه، واسه همین یه مصاحبه هم این بار و بدون این که سرقتی در کار باشد با اقا پرویز دریایی انجام دادم که خوندش خالی از لطف نیست :
خوشبختانه خبرنگار بخش عجایب المخلوقات «دوربرگردان» توانسته است با ایشان مصاحبهای داشته باشد که در پی میآید:
ما: میشه خودتون رو معرفی بفرمایید؟
ایشان: من پری دریایی هستم، همسر آقای پرویز دریایی.
ما: میشه بپرسم چرا اون نصفه دیگه شما شبیه ما نیست؟
ایشان: مرتیکه مگه خودت خواهر مادر نداری؟ تو چیکار به اون نصفه من داری؟!
ما: خواهش میکنم عصبانی نشید. منظور بدی نداشتم. آخه خیلی عجیبه که نصف شما شبیه ماست و نصف دیگتون نه!
ایشان: اتفاقا این سوال برای من هم مطرحه. واقعا چرا نصف شُما شبیه ما پریهای دریایی است و نصف دیگهتون نه؟!
ما: نخیر. ما نصف دیگهمون شبیه خودمونه.
ایشان: خب ما هم نصف دیگهمون شبیه خودمونه.
ما: بگذریم. میشه بفرمایید چرا به تور ماهیگیرها افتادید؟ شما اونجا چیکار میکردید؟
ایشان: راستش از ماهیگیرها باید بپرسید تورشون اونجا چیکار میکرد؟ من که داشتم راه خودمو میرفتم.
ما: کجا میرفتید؟
ایشان: داشتم میرفتم تهران!
ما: تهران؟!
ایشان:بله... مگه چیه؟ ... خیلی وقت بود شایع شده بود چیزای عجیب و غریب و جذاب تو تهرون زیاد پیدا شده. قرار شد یکی بیاد ته و توی قضیه رو دربیاره.
ما: حالا چرا شما؟ خب شوهرتون رو میفرستادین.
ایشان: واه ... واه ... فکر کردین نمی دونم تو تهران چه خبراس! ... این پرویز دریایی ما هم که سر و گوشش میجنبه... عمرا!
ما: بگذریم... داشتید درباره علت اومدنتون توضیح میدادید.
ایشان: بله... میگفتن بین آدما شایع شده یه آدمی که نصف بدنش ببره و نصف بدنش آدم ظاهر شده... یه وقت دیگه هم گفتن یه آدمیزاد قورباغه زاییده... یا یه بچهای چشمش موی یه متری درآورده... یه سگی هم دائما گریه میکرده... یک بار هم یک دختری گرگ شده بود... .
ما: شما اومده بودین اینها رو برای دوستانتون ببرید؟
ایشان: واه ... واه... خدا به دور ... مگه ما مثل شما آدمها زودباور و خیالبافیم که این چیزا رو باور کنیم؟! یا بیکاریم که هرکی هرچی گُفت، پاشیم بریم ببینیم راست میگه یا دروغ؟
بچهها گفتن برو سیدیها و مجلات و عکسای مربوط به این شایعات رو بگیر بیار یه کم بخندیم!
ما: از اینکه وقتتون رو در اختیار ما گذاشتین، متشکریم.
ایشان: خواهش میکنم... اتفاقا منم خیلی دلم میخواست با موجوداتی که به جای باله پا دارند، صحبت کنیم!
بازتاب